ایلناز عسلیایلناز عسلی، تا این لحظه: 16 سال و 26 روز سن داره
آرش کمانگیرآرش کمانگیر، تا این لحظه: 16 سال و 17 روز سن داره
یکتا گلییکتا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
ریحانه جانریحانه جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
امیررضا جانامیررضا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
مهدیای نازممهدیای نازم، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

✿خاطرات نوه های مامان شهین در وب✿

از همه جا

* تیکه کلام این جند روز دخمل طلا :    ای روزگارم .... دوست می دارم .... )) یه روز مامانم میگه ای روزگارم خانوم یادت گرفته ... (( * دیروزم بیرون بودیم و  جون بلد نبودیم قارج پیدا کنیم و وروجک ها دوست داشتن خودشون پیدا کنن .پس با خودمون از خونه  قارج آوردیم و من وظیفه کاشتن قارج به عهده داشتم و تا 2 تا وروجک حواسشون نبود بین شکاف های زمین میکاشتمشون و صداشون میزدم :  ایلناز و آرش بیان قارج پیدا کردم ... اونا همه با در دست داشتن بیل دنبالم میومدن و ذوق مرگ میشدن  --- توی راه جند بار از دست شما وروجکا خواستم پیاده شم بر گردم خونه .. ههههههههه  * دیشب تولد دایی محسن بود ... حسابی ترکونده...
22 دی 1391

تولد بابایی

امروز تولد بابای یکتا گلی هستش ...  داداش گلم تولدت مبارک ...  انشالا سال دیگه یکتا جون شمعای تولدت رو فووووت کنه  هر روز برایت رویایی باشد در دست ، نه دور دست عشقی باشد در دل ، نه در سر و دلیلی باشد برای زندگی ، نه برای روز مرگی از طرف رویا و یکتا  ...
21 دی 1391

تعیین روز تولدت

روزی که متولد میشی رو دکتر واسه س/ز/ا/ر/ی/ن مشخص کرده 10 / 11 /91 انشالا که به سلامتی و خوشی و خیر قدم های کوجولو تو به این دنیا بزاری  مناسبت هایی که توی روز دهم بهمن هست : ولادت حضرت رسول اکرم (ص) ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع) روز اخلاق و مهرورزی 
13 دی 1391

مهد کودک

امروز بر خلاف همیشه از اون جهت که به آرشی قول داده بودم که یه روز خودم ببرمش مهد کودک، پس با عجله از سرکار اومدم خونه و بردمش مهد تحویلش دادم ...  از همون توی خونه تاکید کرد که فقط میتونم تا در مهد بیام و نه داخل .. که وقتی رسیدیدم با این ترفند که میخوام مربی مهدتو ببینم باهاش رفتم داخل ... البته خودشم گفت پس بیا دوستامم ببین ... وقتی رفت نشست پشت میز احساس کردم حسابی آقا شده ... ( ماشالا ) خیلی حس جالبی بود ... تی شرت و کیف به دست بودم ... اونم وسیله های گل پسر ... انشالا که یه روز توی جشن فارغ التحصیلی از دانشگاهت شرکت کنم ...  * احادیث و آیاتی که آرش توی مهد یاد گرفته : و بالوالدین احسانا . ... به پدر و مادر خ...
11 دی 1391

پیک نیک

 دیروز به دعوت آرش اینا با  آرش و ایلناز و .... رفته بودیم بیرون واسه هوا خوری ،از اولش بگم که سر نشستن توی ماشین با این دو تا وروجک بساطی داشتیم حسابی ... تا اینکه رسیدم جایی که مد نظرمون بود .. اینقده هوا سرد بود که بیشتر 30 دقیقه نشد بمونیم و اجباراً و برای دل خوشی هم که شده به جاده نوردی پرداختیم ..  یه جا رسیدیم دیدیدم ملت پلاستیک به دستن .. و دارن قارج می چینن ولی ما هر جقد گشتیم جز قارچهای سمی جیزی عایدمون نشد ... البته بیشتر مدت جستجو من و ایلناز و آرش در حال دویدن بودیم تا کشف قارج ... در کل خوش گذشت، عکساشم موجوده که سر فرصت میزارم ... * یه سنگ نارنجی پیدا کردم که شکلش قلبه ... قلب سنگی هم یافت شد دیگ...
8 دی 1391

داداش مهربون

فقط آرشی میتونه وقتی آجی گُل ( ایلناز ) میره مهد از یه پسر خوب به یه پسر بداخلاق تبدیل شه .. اونم بخاطر اینکه دلش واسه آجی تنگ شده ... فقط آرش میتونه صبح قبل از بدرقه آجی بهش بسپره که آجی بزار من کفشاتو پات کنم ... فقط آرش میتونه قبل از اینکه از آجی جدا شه .. محکم دستشو بگیره و ببوسه ... ))))))))))))))))) دوستای گلم یه ماشالله بگید خواهشا (((((((((((((((( * مهد ایلناز و آرش جداست .. حالا امروز آرش از ایلی پرسیده : آرش : آجی گُل میگم  توی مهد دوست پسرم داری ؟؟؟؟ ایلناز : آره ... هههههههههه (((((((((((((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))))))))))))))))) یک جهان قاصدک ناز به راهتان باشد ... بوی گل نذر ...
6 دی 1391

شب یلدات مبارک گلم

سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم   قربونت برم که سال دیگه این موقع توی بغل عمه ای .... ** 6 / 10 / 91 مامانیت وبت رو دید ساعت 8:40 ...
1 دی 1391

یلدات مبارک گلم

سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت وبلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم    آرش عزیزم دیشب رفته بود ماهشهر و شب یلدا رو خونه ما نبود ... جاش حسابی خالی بود .امروزم اینقد شدید بارون میزنه که شاید نشه برگردن خونشون باز باران با ترانه با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه ...
1 دی 1391

یلدات مبارک گلم

سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت وبلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم ***** اندر احوالات این شب زیبا : شب یلدا همه دور هم بودیم ولی داداش آرش نبودش ... رفته بود ماهشهر - ایلناز واسم فال حافظ گرفت..که خوب در اومد.. آرزوی شب یلدا ایلناز جوون : آرزو میکنم عروسی من و تو،توی یه سالن باشه ( یا قراره من دیر ازدواج کنم یا اینکه ایلناز زود شوهر کنه ) * دیشب 1/10/91 از ساعت 5 بعد از ظهر خونشون بودم به صرف شام و رقص تا ساعت 9 شب و رسماً دیوونه ام کرد ...  * بارون شدید میباره * من اگه خدا بودم این هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم .... *رویا هایی هست...
1 دی 1391
1